loading...
دل های دوست داشتنی اینجاست بفرمایید داخل
آخرین ارسال های انجمن
baran بازدید : 46 دوشنبه 04 دی 1391 نظرات (0)

نمی دونم چی باید گفت از اون حرفای شیرینت
نمیشه باورم حالا از این چشمای غمگینت
همیشه ترس تو این بود که من با تو نمی مونم
می گفتی باش کنار من بدون تو پریشونم
نمی گیری سراغ از من کسی که تو خداش بودی
کسی که با تو عاشق شد تو آهنگ صداش بودی
دلم تنگ صدای تو
می خوام باشم کنار تو
دل زخم خورده عاشق
هنوزم چشم به راه تو
چه دلتنگم چه دلتنگم
دارم با غصه می جنگم
چه دلتنگم چه دلتنگم
دارم با غصه می جنگم
دارم با غصه می جنگم

تمام حرف من با تو با عکس و جای خالیته
حالا من موندم و یادت مگه این حرفا حالیته
مگه این حرفا حالیته
چه نا آرومه قلب من
چه بی تابه دل و جونم
میخوام از تو خبردار شم
کجا هستی نمی دونم
چه دلتنگم چه دلتنگم
هنوز بی تاب بی تابم
دارم با غصه می جنگم
دلم تنگ صدای تو
می خوام باشم کنار تو
دل زخم خورده عاشق
هنوزم چشم به راه تو
چه دلتنگم چه دلتنگم
دارم با غصه می جنگم
چه دلتنگم چه دلتنگم
دارم با غصه می جنگم
دارم با غصه می جنگم

چه نا آرومه قلب من
چه بی تابه دل و جونم
میخوام از تو خبردار شم
کجا هستی نمی دونم
چه دلتنگم چه دلتنگم
هنوز بی تاب بی تابم
دارم با غصه می جنگم

چه دلتنگم چه دلتنگم
دارم با غصه می جنگم

 

 

 

 



baran بازدید : 39 یکشنبه 03 دی 1391 نظرات (0)

دیدن عکست تمام سهم من است
از "تو "
آن را هم جیره بندی کرده ام
تا مبادا
توقعش زیاد شود!!
... دل است دیگر . . .
ممکن است فردا خودت را از من بخواهد!!!

baran بازدید : 51 جمعه 01 دی 1391 نظرات (0)

گــآهے کـآمـل فرآموشـــــ مے کنے و بـعـد مے بـیـنے کـه بـآیـد مـنـتـظـر مے مـآنـدے...و گـآهے آنـقـدر مـنـتـظـر مے مـآنے کـه مے فـهـمے زودتـر از ایـن هـآ بآیـد فـرآموش مے کـردے...

 

 

 

 

 

نیما سروش بازدید : 62 جمعه 01 دی 1391 نظرات (1)

در استان فوجیان چین یک سگ ولگرد هنگام عبور از خیابان شلوغ با ماشین تصادف می کند و به زمین می افتد.حتی زمانی که یکی از عابرین جنازه سگ ماده را به کنار جاده منتقل می کند سگ نر از کنار آن تکان نمی خورد.

تصاویری تکان دهنده از عشق واقعی به همسر!

در استان فوجیان چین یک سگ ولگرد هنگام عبور از خیابان شلوغ با ماشین تصادف می کند و به زمین می افتد.

 

تصاویری تکان دهنده از عشق واقعی به همسر!

 

سگ نر که این صحنه را می بیند به سراغ همسرش می آید و او را تکان می دهد.

این سگ پس از اینکه متوجه شد همسرش حرکت نمی کند ۶ ساعت بالای سر جنازه همسرش ماند و از او محافظت کرد.

 

تصاویری تکان دهنده از عشق واقعی به همسر!

 

تصاویری تکان دهنده از عشق واقعی به همسر!

 

تصاویری تکان دهنده از عشق واقعی به همسر!

 

حتی زمانی که یکی از عابرین جنازه سگ ماده را به کنار جاده منتقل می کند سگ نر از کنار آن تکان نمی خورد.

 

تصاویری تکان دهنده از عشق واقعی به همسر!

 

تصاویری تکان دهنده از عشق واقعی به همسر!

نیما سروش بازدید : 43 پنجشنبه 30 آذر 1391 نظرات (0)

 

به آخر پاییز رسیدیم... همه دم میزنند از شمردن جوجه ها!!! اما تو امشب ... بشمار تعداد دلهایی که بدست آوردی... بشمار تعداد لبخندهایی که به لب دوستانت نشاندی... بشمار تعداد اشکهایی که از سر شوق و غم ریختی... فصل زردی بود... تو چقدر سبز بودی؟!!! پیشاپیش یلدا مبارک

 

ارسال کننده  :  باران

baran بازدید : 52 چهارشنبه 29 آذر 1391 نظرات (0)


    

        
     
        بچه ای نزد شیوانا رفت (در تاریخ مشرق زمین شیوانا کشاورزی بود که او را استاد عشق و معرفت ودانایی می دانستند) و گفت
        مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند
        لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید
        شیوانا سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دخترخردسالش را بسته
        و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد
        جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودند و کاهن معبد نیز با غرور وخونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته
        و شاهد ماجرا بود
        شیوانا به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را درآغوش می گیرد و می بوسد
        اما درعین حال می خواهد کودکش را بکشد، تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت وفراوانی رابه زندگی او ارزانی دارد
        شیوانا از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند
        زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند، تا بت اعظم او را ببخشد
        و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد
        شیوانا تبسمی کرد و گفت :
        اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست
        چون تصمیم به هلا کش گرفته ای
        عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی
        بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری
        و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی هیچ اتفاقی نمی افتد
        و شاید به خاطرسرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد !
        زن کمی مکث کرد. دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه
        درحالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگی معبد دوید
        اماهیچ اثری از کاهن معبد نبود!
        می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید!
        
        هیچ چیز ویرانگرتر از این نیست كه متوجه شویم
        كسی كه به او اعتماد داریم عمری فریبمان داده است...
        در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد
        و
        آن آگاهی‌ است
        و
        تنها یک گناه
        و
        آن جهل است

baran بازدید : 39 سه شنبه 28 آذر 1391 نظرات (0)


حواسَتـْـ بــِہ دِلَـتــْ باشَـد

آטּ را هَر جایــے نَگُذار ...

ایـטּ روزهـا دِلـْ را مـیدُزدَنـْد

بَعد کــِہ بــِہ دَردِشاטּ نَخُوردے

جاے صَنـْدوقِ پُسـتــْ آטּ را

دَر سَطـْلِ آشـْغالـ میــے اَنـْدازَنـْد

وَ تو خوبـْـ میدانــے دِلــے کــِہ الـْمثنــے شُد

دیگر دلـْ نمــے شود...
تنهايــــي را ترجيـــح ميدهـــم ؛
به تن هايـــي كه روحشــان با ديگـــريست

baran بازدید : 38 دوشنبه 27 آذر 1391 نظرات (0)

ميگفتند:
سختي ها نمك زندگــــــي است.....

اما چرا كسي نفهميد

'نمــــــك' براي من كه خاطراتم زخمي است

شور نيست...

مزه 'درد' ميدهد...!!

baran بازدید : 44 جمعه 24 آذر 1391 نظرات (0)

خالی ام از حرف .....
پـــرم از دلتنـــگی ،
خســـــتـﮧ ام از انـديشــﮧ.....
دلگيــرم از ســـــوالات بی انتهــــا،

آلــوده ام بـﮧ روزمـــرگی ....
دورم از عشـق .....
بی ميــلم به گفتـن يا نگفتن ،
حنجـره را رغبتی به فرياد نيســت ..تلخــم .. مبهوتم ..
...
از خـود فرسنگها فاصلـﮧ دارم ..
فاصلـﮧ ای كـه كـم نمی شــود ..
خستـﮧ ام ..خستـﮧ ام از تكـرار ... از تكــرار لبخنـدهـای بی ريشــــه...

baran بازدید : 50 دوشنبه 20 آذر 1391 نظرات (1)

از بهشت که بیرون آمد،دارایی اش یک سیب بود.سیبی که به وسوسه آن را چیده بود و مکافات این وسوسه،هبوط بود.
فرشته گفتند:اما من به خودم ظلم کرده ام.زمین همه ظلم است و فساد.
انسان گفت:اما من به خودم ظلم کرده ام.زمین تاوان ظلم من است.اگر خداوند چنین می خواهد...
خداوند گفت:برو و آگاه باش جاده ای که تو را دوباره به بهشت می رساند،از زمین می گذرد.زمینی آکنده از شر و خیر،آکنده از حق و باطل،از خطا و از صواب،و اگر خیر و حق و صواب پیروز شد،تو باز خواهی گشت،و گر نه....
و فرشته ها همه گریستند.اما انسان نرفت.انسان نمی توانست برود.انسان بر درگاه بهشت وامانده بود.می ترسید و مردد بود.
و آن وقت خداوند چیزی به انسان داد.چیزی که هستی را مبهوت کرد و کائنات را به غبطه واداشت.انسان دستهایش را گشود و خدا به او اختیار داد.
خدا گفت:حال انتخاب کن.زیرا که تو برای انتخاب کردن آفریده شدی.برو و بهترین را برگزین که بهشت،پاداش به گزیدن توست.عقل و دل و هزاران پیامبر نیز با تو خواهند آمد،تا تو بهترین را برگزینی.و آنگاه انسان زمین را انتخاب کرد،رنج و صبوری را.و این آغاز انسان بود....

نیما سروش بازدید : 265 جمعه 03 آذر 1391 نظرات (0)

 

محمود کریمی – عطش مثل آتیشه لبا از خون تر میشه

 
برگرفته از سایت خوب ساقی عطشان
 
 
نیما سروش بازدید : 140 پنجشنبه 25 آبان 1391 نظرات (0)

تعداد صفحات : 12

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظرتان در مورد این وب سایت چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 168
  • کل نظرات : 170
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 59
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 32
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 40
  • بازدید ماه : 96
  • بازدید سال : 1,003
  • بازدید کلی : 49,464
  • کدهای اختصاصی