loading...
دل های دوست داشتنی اینجاست بفرمایید داخل
آخرین ارسال های انجمن
نیما سروش بازدید : 196 دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 نظرات (3)




نیمه شب آواره و بی حس و حال
در سرم سودای جامی بی زوال

پرسه ای آغاز کرم در خیال
دل به یاد آورد ایام وصال

از جدایی یک دو سالی میگذشت
یک دو سال از عمر رفت و برنگشت

دل به یاد آورد اول بار را
خاطرات اولین دیدار را

آن نظر بازی آن اسرار را
آن دو چشم مست آهووار را

همچو رازی مبهم و سربسته بود
چون من از تکرار اوهم خسته بود

آمد و هم آشیان شد با من او
همنشین و همزبان شد با من او

خسته جان بودم که جان شد با من او
ناتوان بود و توان شد با من او

دامنش شد خوابگاه خستگی
این چنین آغاز شد دلبستگی

وای از آن شب زنده داری تا سحر
وای از آن عمری که با او شد به سر

مست او بودم ز دنیا بی خبر
دم به دم این عشق میشد بیشتر

آمد و در خلوتم دمساز شد
گفتگوها بین ما آغاز شد

گفتمش در عشق پا برجاست دل
گر گشایی چشم دل زیباست دل

گر تو زورقمان شوی دریاست دل
بی تو شام بی فرداست دل

دل زعشق روی تو حیران شده
در پی عشق تو سرگردان شده

گفت………
گفت در عشقت وفادارم بدان
من تو را بس دوست میدارم بدان

شوق وصلت را به سر دارم بدان
چون تویی مخمور خمارم بدان

با تو شادی می شود غمهای من
با تو زیبا می شود فردای من

گفتمش………..
گفتمش عشقت به دل افزون شده
دل ز جادوی رخت افسون شده

جز تو هر یادی به دل مدفون شده
عالم از زیبایی ات مجنون شده

بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش
طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش

در سرم جز عشق او سودا نبود
بهر کس جز او در این دل جا نبود

دیده جز بر روی او بینا نبود
همچو عشق من هیچ گل زیبا نبود

خوبی او شهرۀ آفاق بود
در نجابت در نکوهی طاق بود

هه…………………..
روزگار!!!!
روزگار اما وفا با ما نداشت
طاقت خوشبختی ما را نداشت

پیش پای عشق ما سنگی گذاشت
بی گمان از مرگ ما پروا نداشت

آخر این قصه هجران بود و بس
حسرت و رنج فراوان بود و بس

یار ما را از جدایی غم نبود
در غمش مجنون عاشق کم نبود

بر سر پیمان خود محکم نبود
سهم من از عشق جز ماتم نبود

با من دیوانه پیمان ساده بست
ساده هم آن عهد و پیمان را شکست

بی خبر پیمان یاری را گسست
این خبر ناگاه پشتم را شکست

آن کبوتر عاقبت از بند رفت
رفت و با دلدار دیگر عهد بست

با که گویم او که همخون من است
خصم جان و تشنۀ خون من است

بخت بد بین وصل او قسمت نشد
این گدا مشمول آن رحمت نشد
آن طلا حاصل به این قیمت نشد

عاشقان را خوشدلی تقدیر نیست
با چنین تقدیر بد تدبیر نیست

از غمش با دود و دم همدم شدم
باده نوش غصۀ او من شدم

مست و مخمور و خراب از غم شدم
ذره ذره آب گشتم کم شدم

آخر آتش زد دل دیوانه را
سوخت بی پروا دل پروانه را

عشق من……
عشق من از من گذشتی خوش گذر
بعد از این حتی تو اسمم را نبر

خاطراتم را تو بیرون کن ز سر
دیشب از کف رفت فردا را نگر

آخرین یکبار از من بشنو پند
بر من و بر روزگارم دل مبند

عاشقی را دیر فهمیدی چه سود
عشق دیرین گسسته تار و پود

گرچه آب رفته باز آید به رود
ماهی بیچاره اما مرده بود

بعد از این هم آشیانت هرکس است
باش با او یاد تو ما را بس است

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط baran در تاریخ 1392/03/25 و 22:32 دقیقه ارسال شده است


ببار بارون ببار غم دارم امشب
مثل خاک کویر تب دارم امشب
ببار بارون به جون نیمه جونم
ببار بارون که هم رنگ جنونم
ببار بارون دلم ماتم گرفته
صدای خون دلم رو غم گرفته
ببار بارون که من داغونم امشب
رفیق ساقی و میخونم امشب


ببار بارون که من ویرونم امشب
مثل دیوونه ها حیرونم امشب
ببار بارون ببار غم دارم امشب
مثل خاک کویر تب دارم امشب
ببار بارون به جون نیمه جونم
ببار بارون که هم رنگ جنونم
ببار بارون دلم ماتم گرفته
صدای خون دلم رو غم گرفته

ببار بارون که من داغونم امشب
رفیق ساقی و میخونم امشب
ببار بارون که من ویرونم امشب
مثل دیوونه ها حیرونم امشب



این نظر توسط baran در تاریخ 1392/03/25 و 22:31 دقیقه ارسال شده است


ببار بارون ببار غم دارم امشب
مثل خاک کویر تب دارم امشب
ببار بارون به جون نیمه جونم
ببار بارون که هم رنگ جنونم
ببار بارون دلم ماتم گرفته
صدای خون دلم رو غم گرفته
ببار بارون که من داغونم امشب
رفیق ساقی و میخونم امشب


ببار بارون که من ویرونم امشب
مثل دیوونه ها حیرونم امشب
ببار بارون ببار غم دارم امشب
مثل خاک کویر تب دارم امشب
ببار بارون به جون نیمه جونم
ببار بارون که هم رنگ جنونم
ببار بارون دلم ماتم گرفته
صدای خون دلم رو غم گرفته

ببار بارون که من داغونم امشب
رفیق ساقی و میخونم امشب
ببار بارون که من ویرونم امشب
مثل دیوونه ها حیرونم امشب



این نظر توسط باران در تاریخ 1348/10/11 و 20:49 دقیقه ارسال شده است

شبي با بيد مي رقصم / شبي با باد مي جنگم
که چون شب‌ بو به وقت صبح / من بسيار دلتنگم
مرا چون آينه هر کس به کيش خود پندارد
و الا من! چو مي با مست و هشيار يک رنگم
شبي در گوشه ي محراب قدري ربنا خواندم
همان يک بار تار موي يار افتاد در چنگم
اگر دنيا مرا چندي برقصاند ملالي نيست
که من گريانده‌ ام يک عمر دنيا را به آهنگم
به خاطر بسپريدم دشمنان! چون نام من عشق است
فراموشم کنيد اي دوستان! من مايه ي ننگم!
مرا چشمان دل سنگي به خاک تيره بنشانيد


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظرتان در مورد این وب سایت چیست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 168
  • کل نظرات : 170
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 59
  • آی پی امروز : 7
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 35
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 43
  • بازدید ماه : 99
  • بازدید سال : 1,006
  • بازدید کلی : 49,467
  • کدهای اختصاصی